loading...
داستان ها | بزرگترین مرجع تخصصی داستان
اخبار سایت


با عضویت رایگان در سایت می توانید از امکانات زیر برخوردار شوید 


  چت روم  بازی آنلاین  فال حافظ  ترجمه ی متن شما  تعبیر خواب  موزیک آنلاین 
 


این سایت در ستاد ساماندهی ثبت شده است.

به دلیل بروز بودن از صفحات دیگر سایت نیز دیدن فرمایید.

آرین بازدید : 204 چهارشنبه 05 تیر 1392 نظرات (0)

داستان ترسناک شبح سیاهپوش

روزینا دسپارد در خانه پدریش در چلتهام,انگلستان آماده خواب شده بود.وقتی لباس خواب را پوشید صدای پای مادرش را از پشت در شنید. اما وقتی در را بازکرد راهرو بیرون خالی بود

به درون راهرو سرک کشید وزنی را دید که لباس سیاه بر تن دارد و دستمالی به صورت گرفته و پای پله ها خاموش ایستاده استبعد از چند ثانیه زن از پله پایین رفت

شمع در دست روزینا خاموش شد ودیگرچیزی ندید. شروع ماجرا در ژوئن 1882 بود و هفت سال پیاپی شبح سیاهپوش توسط اعضا خانواده مکرر دیده شد

حال شبح مثل یکی از اعضا خانواده شده بودروزینا سعی کرد با شبح گفتگو کند اما هر بار شبح سرش را پایین می انداخت وناپدید می شد . مراسم شام در خانه دسپارد تبدیل به مراسم اعصاب خرد کنی شده بود زیرا شبح بر دو نفر از حاضرین ظاهر می شد وبر بقیه ناپدید می ماندگاه او در میان دو میهمان که مشغول صحبت بودند ظاهر می شد
یکی از آنها آنرا میدید و گفتگو مبدل به حرف های بی سر وته می شد روزینا وپدرش که شیح برآنها ظاهر می شد نمی توانستند با او رابطه برقرار کنند. تمام ظاهر شدن هابدقت توسط روزینا یاداشت می شد او سعی داشت تا هویت شبح را حدث بزند
کسیکه بیشتر ازهمه مشخصاتش با شبح یکی بود خانم "ایموژن سوبین هومعشوقه صاحبخانه قبلی بود که بعد از مشاجره ای از خانه اخراج شده بود و در فقروفلاکت در سال 1878 در گذشته بود. ظهور شبح بعد از یک جلسه ظهور اشباح درسال 1889 متوقف گشت
این ماجرا اگرچه در آن زمان توجه بسیاری را برانگیخت وتوسط انجمن تحقیقات روح بدقت مورد مطالعه قرار گرفت فقدان شواهد بیشترموضوع را از اهمیت انداخت و همگان آنرا به فراموشی سپردند. اما در سال 1958واقعی شگفت رخ داد
مردی که در نزدیکی آن خانه می زیست شبی از جابرخاست وزنی را در قاب پنجره مشاهده کرد. او لباس دوران ویکتوریا را بر تن داشت سرشرا پایین انداخته بود. وبه نظر می رسید به تلخی در دستمالی که بصورت گرفته بود می گریست وقتی مرد از ترس فریادی کشید زن ناپدید شد
مرد چیزی از شبح نشنیده بود و علاقه ای به مسائل فوق طبیعی نداشت بعد از آنکه زن بارهادیده شد که در اتاق ها وپله ها سرگردان بود و گاه به تلخی می گریست. پیدابود که گذشت زمان آلام او را تسکین نداده است
اما اینکه چرا خانم محل ظهورش را تغییر داده هرگز معلوم نشد.... . 

ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    وبگذر
    آمار سایت
  • کل مطالب : 18
  • کل نظرات : 3
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 2
  • آی پی امروز : 13
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 39
  • باردید دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 41
  • بازدید ماه : 51
  • بازدید سال : 281
  • بازدید کلی : 18,542